مریم عاشق
مریم نازدار یک شب عاشق گشت
کوچه را پای زلف پریشان گشت
قلب او نازش را به قدم هایش شکست
ناز او تنهایی غم هایش را به سبکش شکست
مریم سایه تنهای شهرش چو ابر پریشان می نازد
او را به دیدار جانش دمی هر دم چشمانش می تازد
او را به خلوت کوچه ها عشق تنها نگذارد
او را جامش با عاشقانه ها رها نگذارد
او نیست دمی که عشق به دیبار نیست
او هست هر دم ندارد دم چو که هست و نیست
درباره این سایت