خستم دست بکش
آغوش خدا تو قلبم
دست خدا تو موهام
نوازش اشک تو ام
چشمایم تو خدایم
فاصله من ز تو خسته ام
شبی یاد دارم که بادها صورت خیسم را خس خس می کرد
پاییزی بودم برگ دلم خشک شد از ترس چشمانت
آسمان دیدم از پشت شیشه
آیینه نگاهم را دید پاییز نگاهت
به واهمه می نوازد دلم از عشق تو چه زییایم من دستت را بکش از گردن قلبم که خدایا خستم از بوی مهرت
درباره این سایت